یه روز پر هیجان...
دیروز صب با دایی علی اینا از تبریز راهی خلخال شدیم،ظهر تو سراب چادر زدیم بعدشم کبابو زدیم تو رگ،خیلی چسبید،عصرم رفتیم چشمه های نیر...چقد جای قشنگی بووووووووود،اولین بار بود که میرفتیم،اما دایی جون قبلنم رفته بود... بابا وحید اونجا پنچر کرده بود،همدیگرم گم کرده بودیم خلاصه خاطره ای شد واسه خودش...بعدش اومدیم اردبیل،یه سر رفتیم تعمیرگاه وا3 پنچری ماشین...
بارون شدیدیم میبارید...سیل اومده بود یه پل تو راه خلخال-گیوی شکسته بود،این شد که رفتیم خونه خاله گیسو اینا،شامو اونجا خوردیم،مامانش خیلی زحمت کشیده بود،دستش درد نکنه...وانیام گیر داده بود به دمپاییای حمومشون،میخواس بیاره سر سفره...خیلی خنده دار بود
خلاصه همکار بابا زنگید گفت یه راه دیگه باز کردن،راه افتادیم اومدیم خونمون...امروزم دایی اینا رفتن خونه مامان جون...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی