محیا ستاریمحیا ستاری، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

محیایی

یک دنیا شادی با خبر اومدن فرشته کوچولووووو...

خاله گیسو با یه جعبه شیرینی اومد خونمون، جا خوردم از سرعت اطلاع رسانی خاله فاطی!!!!!! خیلی خوشحال بود بخاطر اومدنت... کلی ذوق کرده بود مامانی!!!! بعد از ظهر مامان بزرگ اومد خونمون، وای عمر من، اگه بدونی چقد از ته دل خوشحال شد وقتی شنید شما قد یه نقطه تو دل مامانی، بعد خاله فاطی با یه جعبه شیرینی اومد خونمون....معلومه که همه ویژه دوست دارنا قند عسلم... کلی هم هوامو دارن نمیذارن دست به سیاه وسفید بزنم... مامان بزرگ رفت،فرشته کوچولو ومامان مریمو خاله گیسو نشستن زبان خوندن، آخه فردا امتحان زبان داریم، خاله ها که برگشتن خوابگاه مامان یکم خوابید تا شب پاشه ادامه بده... ...
30 خرداد 1391

شکفتن غنچه زندگیمون...

همه وجودم سلام...این اولین مطلبیه که اینجا برات مینویسم قند نبات...به امید روزی که خودت بیای!!! بزرگ شی و دلنوشته هاتو اینجا بنویسی!!! طالبی من،امروز(٢٨ خرداد) ساعت ١٣:٣٠ با بیبی چک فهمیدم که خدا یه فرشته کوچولو تو دلم گذاشته،بعد از ظهر رفتم خانوم دکترم صحت وجودتو تاییدکرد مامانی،کیسه ای که قرار بود شما 9 ماه توش باشی رو دیدم دلکم... فقط یکم شوکه شده بودم،آخه یجورایی سرزده اومدی نفسم،اما خدارو شکر سرزده اومدنتم شیرینه نورچشمی... بعد منو شما و بابایی سه تایی باهم رفتیم گردنه ناو کباب خوردیم گلکم،یادت باشه اولین گردشی که با مامانو بابا رفتی همین بوداااااااا،حسابی هم خوش گذشت... بعدشم منو شما رفتیم خوابگاه پیش خاله فاطی،تا من خبرو...
28 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیایی می باشد